امشب دلم عجیب گرفته. چراش رو هم میدونم و هم نمیدونم!
از گذر این روزهای تکراری دلگیرم. از زنده به گور کردن احساساتم. از تلقین هر روز جمله ی تکراری "این نیز بگذرد...". آره! میگذره، ولی چه جوری؟ فقط خدا داند و این دلِ صبور و نجیب!
متاسفانه امشب هوای گریه بیشتر با منه تا هوای نوشتن! میرم که از تنهایی ام نهایت استفاده رو ببرم...
از دل دیوانه ام دیوانه تر دانی که کیست؟
من که دائم در علاج این دل دیوانه ام...
پُرم از خاطراتت، لبریز از حس دیروز ولی... تهی از حضورِ مهربونت... :)
ادامه ندارد!!
پ.ن. خودمم دقیق نمیدونم مخاطبم کیه! خیلی کنجکاو نشید!!
از تمام لحظه های بی تو سیرم!
به من نگاه کن! این بود تمام چیزی که تونستی بهم بدی!!؟
چه ساده باور کردم این بازیِ همیشگی رو ...
پ.ن. خودم میدونم قالبم خیلی قشنگه! نمیخواد تعریف کنید ازش!!