ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ماجراهای من و برق 220 ولت!!

سکانس اول: 

[من، اون وقتا که دوم راهنمایی بودم!!] 

حوصله ام سر رفته. کسی هم نیست باهاش بازی کنم! خب چه سرگرمی ای از میله های بافتنی مامان بهتر؟! میرم برشون میدارم و مشغول بازی کردن میشم! دارم واسه بیننده هایی که بقیه توهم کافی برای دیدنشون رو ندارن(!) یه چیزایی رو توضیح میدم! خب، میرسیم به مبحث نمیدونم چی چی!! واقعا بهترین کاری که میشه با دو تا میله ی دراز و آلمینیومی کرد، چیه؟! معلومه! دو تا سوراخ پیدا کنی اون دو تا رو بکنی توش!! و چه جایی بهتر از پریز برق؟!!   

میله ی اول رو میکنم تو و همزمان توضیحات لازم رو برای بیننده ها میدم! میله ی دوم رو ... جیییییییییییییییییییییییییییغ!!  

 

سکانس دوم: 

[8 سال بعد از سکانس اول! یه کم قد و قواره و قیافه ام فرق کرده، ولی بالاخونه هه کماکان اجاره ست!

مجددا حوصله ام سر رفته! (دقت کردین همیشه بدبختیا از همین نقطه شروع میشه؟!) کسی هم نیست بچزونمش سر حال بیام! خب، چی کار میشه کرد؟! آهان! این سه راهی مون دیشب قطع شد انگار! حس برق کاریم گل میکنه!  

 

5 دقیقه بعد: من و جعبه ابزار دایی و سه راهی!

مثل جراح های اتاق عمل دارم با دقت دل و روده ی سه راهی رو میریزم بیرون! خب، این سیمه که وصله، اینم که وصله، اه اینو چرا به اینجا لحیم کردن؟! (آیکون به ضرب زور و چاقو جدا کردن سیم از لحیم!!) حواسم هست بنا به تجربه های گذشته(!)، قبل از باز کردن سه راهی از برق جدا کنمش، ولی خب... وقتی آدم بخواد هم برق کاری کنه هم چت، آخرش یه بار این وسطا یادش میره از برق بکشتش...  

این دفعه رو شانس میارم و دکمه ی سه راهی خاموشه، فقط یه کم مور مورم میشه!  

یک ساعت بعد: نه من از رو نمیرم!! زندایی چی میگه؟! گفت تو نمیتونی ها! نه ضایع میشم! نه من میتونم!!

2 ساعت بعد: من و پیچ گوشتی و سه راهی و چاقو و چسب!! 

(اه اینا با این جعبه ابزارشون! چرا سیم چین نداره؟! اشکال نداره با چاقو میبرم...) 

2 ساعت و 10 دقیقه بعد: آیییییییییییییییی!! :((((( (آیکون بریدن دست به اندازه ی یه متر و سه چارک! و فوران خون!) 

3 ساعت بعد: من و دست باندپیچی شده ام و پیچ گوشتی و سه راهی! 

خب دیگه! دیگه حله! درست شد! بذار اینو بزنم به برق... جیییییییییییییییییییییییییییییییییغ!!  

(این دفعه دیگه خودِ خودِ 220 ولتش بود! چون دستم به سیمی خورد که تو پریز بود!

 

سکانس سوم: 

(100 بار بهت گفتم تو کاری که بلد نیستی فوضولی نکن!) 

توووووووووبه میکنیییییییم!! 

 

سکانس چهارم: 

هنوز که اتفاق نیوفتاده که بخوام بنویسمش! ولی مطمئن باشید نه دفعه اولم بوده نه بار آخرم! اگه من، منم، که خودم رو خوووب میشناسم!  

 

پ.ن. نشسته منو نیگا میکنه! بچه پاشو برو صدقه بده بلا ازم دور شه!

دنبال یه لقمه وایرلس!!

چند ساعت بود که داشتم وجب به وجب خونه رو لپ تاپ به دست دنبال وایرلس میگشتم!! آخرش کلافه شدم لپ تاپ رو گذاشتم رو کابینت آشپزخونه رفتم به کارام برسم. یه ساعت بعد اومدم دیدم ببببببللللههه!! اینجا گویا آنتن میده!! :))) 

ولی جالبیش به اینه که جرئت داری یه سانت لپ تاپ رو تکون بده! یهو دین و ایمونش به باد میره و وایرلس بی وایرلس!! :)) 

بعد یه نکته ی جالب دیگه ای هم که من امروز فهمیدم این بود که ارتفاع رابطه ی مستقیمی با Signal Strength داره!! :)) هرچی از زمین فاصله میگیری بیشتر میشه! یعنی اگه راه داشت من الان بالای یخچال نشسته بودم :))) 

یه چیزی هم که این وسط خیلی حال میده اینه که هی بخوای از رپیدشیر دانلود کنی و با یه تکون مثلا فایلی که 2 ساعته با هزار جون کندن دانلودش کردی سر %99 به فنا بره!! :)) 

خودم میدونم یه کم شاد میزنم امروز و دارم دری وری میگم دیگه نمیخواد به روم بیارید! :دی 

 

پ.ن. همین الان اتفاقی که شرحش در بالا آورده شد افتاد و فایل نازنینم که 97% اش دانلود شده بود نابود شد!! :||| ( الان که خوب فکر میکنم میبینم انقدر ها هم که فکر میکردم خنده دار نیست موضوع!! :| ) 

پ.ن.2. بالغ بر 50 بار این پست رو ارسال کردم تا بلاخره فرستادش!! دقیقه ای N بار قطع میشه!  

( آیکون کندن مو و کوبیدن سر به دیوار ) 

( آیکون دید زدن اطراف و گذاشتن موها سر جای خود! ) 

( آیکون نفس عمیق و اسمایلیِ یه خانوم با شخصیت!! )