ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

نا گفتنی های من...

پر از حرفم، ولی افسوس که هیچ کدوم، گفتنی نیست...

این چند وقت که نبودم-نامه!! ( بر وزن گاهنامه!! )

1.  

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین 

سینه را ساختی از عشقش سرشارترین 

آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین 

چه دل آزار ترین شد، چه دل آزارترین؟ 

 

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند 

نه همین در غمت این گونه نشاند 

با تو چون دشمن دارد سرِ جنگ 

دل دیوانه ی تنها، دلِ تنگ... 

 

2. 

این روزا انقدر امتحانات میان ترم و تمرین تحویل دادن ها و کارای فوق برنامه ام ازم وقت میگیرن که دیگه اصلا شب ها رمقی واسه فکر کردن به چیزی ندارم. ولی تنهایی چیزی نیست که به این سادگی ها بشه انکارش کرد و ندیده گرفتش. هر از گاهی عجیب از هجوم بی اجازه ی خاطراتم عذاب میکشم... 

متاسفانه من اصلا آدمی نیستم که بتونم مشکلی رو بدون اینکه برای خودم حل و توجیه بشه فراموش کنم. تا دلیل رفتاری رو نفهمم و قانع نشم فکرش همیشه باهام میمونه و اذیتم میکنه. کاش حرف میزدی و میگفتی چرا. نه چون دلتنگتم. نه. فقط میخوام بدونم کجا اشتباه کردم. اصلا اشتباه کردم؟ اگر به این سادگی یه رابطه از هم گسسته میشه، چقدر بی معنیه اصلا شروعش؟! تنهایی خیلی قابل تحمل تره از این وضع. خیلی. 

 

3. 

انقدر این چند وقت بی حوصله بودم و البته سرم بابت همون موارد بالا شلوغ بود که جمعا 2-3 ساعت بیشتر نتونستم برای نمایشگاه کتاب رفتن وقت بذارم. هرچند همون مدت کوتاه هم بهانه ای شد واسه دیدن چندتا دوست قدیمی و عزیز که خیلی وقت بود ندیده بودمشون، ولی اصلا نتونستم اونطور که دلم میخواست غرفه ها و کتاب ها رو زیر و رو کنم. کلا به این نتیجه رسیدم اینجور جاها رو فقط باید تنهایی رفت! 

 

4. 

هفته ی پیش برای اولین بار - یا شایدم دومین بار! - یه شخصیت مجازی برام حقیقی شد و دوستی رو دیدم که 3 سالی میشه میشناسمش. هرچند به ظاهر با تصورات من خیلی فرق داشتی، ولی در کل میتونم قبول کنم که خودت بودی!

 

5. 

پس فردا میان ترم آمار2 دارم - همون درس شیرینی که قبلا هم ذکر خیرش بود!  - و به جرئت میتونم بگم مباحثی که صبح خوندم تا الان به کل از ذهنم پاک شدن بس که این درس مفهومیه!! صد رحمت به تاریخ گینه بیسائو حفظ کردن!! 

یعنی من این ترم حتی اون 3 واحد عمومی رو هم پاس نمیکنم!!  

  

6.  

به نظر شما وقتی یه بنده خدایی در حال جوییدن!! علم! با سرچ کردن "قانون گاوس"* به وبلاگ علمی-درِ پیتِ من لینک شه، با دیدن این جفنگیات چه احساسی پیدا میکنه؟!!  

 

* این موضوع به گزارش وبگذر به دفعات تو این چند وقت اتفاق افتاده!!

اراجیف نامه 2 !!

خب به سلامتی و میمنت این 2 تا امتحانِ کذایی رو هم دادم و به خوبی و خوشی گند زدم رفت!!! ولی حداقل خوبی اش این بود که شاهکارم در امتحان قبلی - درس جیگر اتوماتا - اون قدرام که فکر میکردم شاهکار نبود و در کمال شرمندگی بالاترین نمره ی کلاس شدم!!  ( به قول دوستان تف تو ریا البته!! ) 

حالا ببینم بلاخره این ترم قراره چند تا واحد پاس کنم! 

یه درس 4 واحدی دارم که فکر کنم (!!) اسمش آمار2 باشه ( اینطور میگن بچه ها!! ) خودم رو سر انتخاب واحد کشتم با هزار بدبختی و به هم ریختن برنامه ام برش داشتم، حالا عین ... تو گِل گیر کردم که این دیگه چه غلطی بود!! :دی  کلا از n جلسه ی کلاس 5 جلسه اش رو رفتم که این جلسه ی آخری چون جا گیر نمی اوردم واسه فیزیک خوندن رفتم ته کلاس نشستم به لطف وجود هدفونم تا آخر کلاس کلا 2 بار سرم رو از روی هالیدی و جزوه ام بلند کردم و یه نیم نگاهی به استاد انداختم یه وقت دلش نشکنه!! ( البته لازم به ذکره که اونم واسه دل خوشیِ ایشون بود وگرنه بنده بدون عینک یه غبار محوی بیشتر نمیدیدم ازش!! ) 

جدا اگه این درس رو این ترم با نمره ی بالای 12 پاس کنم به استعداد وافر خودم شخصا ایمان میارم!! :)))) 

همین دیگه! عرضی نیست! زت زیاد!! ( آیکون دعای دسته جمعی! )

بدبختی به توان 2 !!

وقتی پس فردا امتحان میان ترم فیزیک 2 داری و نصف جلسه ها رو سرِ کلاس نبودی... 

وقتی یه جزوه کپی کردی که اگه بذاریش جلوی آفتاب بی اغراق کلمه هاش پا میشن در میرن!!... 

وقتی هیچی از این جزوه ی کوفتی نمی فهمی... 

وقتی هنوز یه عالمه از جزوه و کتاب و تمرین های فیزیکت مونده... 

وقتی پس اون یکی فردا امتحان گسسته داری و نصف جزوه ات مونده... 

وقتی میدونی اگر جزوه رو هم بخونی آخرشم نمره ات هیچ پخی نمیشه!!... 

وقتی ساعت 9 شبه و هیچ غلطی نکردی... 

اون وقته که ترجیح میدی برای تمدّد اعصابت هم که شده پاشی بری وبلاگ آپ کنی سر ملت غر بزنی خالی بشی!! :دی :دی 

مشرووووط میشوییییم!! >->O

لیلای لیلی :)

تو پنداری که من لیلا پرستم؟!

 

من آن لیلای لیلی می پرستم... :) 

 

باروون :X

اگه تا حالا نشده بود از دختر بودنِ خودم ناراحت باشم، حالا ناراحتم! چون الان داره مثل چی بارون میاد و من دلم میخواد برم ساعت ها زیر همین بارون قدم بزنم ولی از اونجا که ساعت 11 شبه نمیشه! اونم تو این طرف ها که اصلا 8 به بعد آدم یه جوریش میشه میره بیرون!! :دی 

به جاش در بالکن رو باز کردم و دارم به صدای بارون گوش میکنم  

امروز حالم چندان خوب نبود. چند بار خواستم بنویسم دیدم اصلا نمیتونم حرف بزنم. ولی الان یه حس فوق العاده خوبی دارم و بی نهایت آروم و خوشحالم  

 

داشتم وبلاگ جناب پاستیل رو میخوندم به شدت هوس پاستیل نوشابه ای کردم! :دی حالا این موقع شب قراره از کجا بیارمش خدا میدونه!! :دی

فقط دلتنگم

1- ( حذف شد )

2-

مجنون لیلی بی خبر 

در کوچه هایت در به در 

مست و پریشون و خراب 

هر آرزو نقشِ بر آب 

شاید که روزی عاقبت آروم بگیرد در دلت... 

  

مجنون لیلی-مازیار

تک تک نفس هام رو دوست دارم! :)

خدا رو شکر امشب از اون شب هایی هستش که همین جوری بی دلیل غم و غصه زده زیر دلم و بسی خوشحال و سرِ کیف میباشم!! :دی  دلم به حال وبلاگم که همیشه غمگین مینویسم براش سوخت گفتم یه بارم که شده بعد از مدت ها سوپرایزش کنم!! :دی 

دارم از تک تک نفس هام و لحظه هام به طرز عجیبی لذت میبرم! اصلا نمیفهمم چطور تا حالا نفس میکشیدم و نمیفهمیدم چقدر لذت بخشه! به شدت به خودم علاقه پیدا کردم و خودم رو بسی دوست میدارم!! :دی  فکر کنم به خاطر اینه که قلبم یه کم خلوت شده جا واسه خودم باز شده!! :دی 

الان که دارم مینویسم، وبلاگ یه دوستی رو باز کردم، آهنگ زمینه اش یه حس خوبی بهم میده! دوستش دارم! :) 

دلم برای تمام کسانی که میشناختم و میشناسم تنگ شده! حتی کسایی که ازشون دل خوشی هم ندارم چندان، ولی الان عجیب احساس میکنم قلبم سبکه! از هیچ کس دلگیر نیستم و همشون رو دوست دارم! :) چقدر به این حس سبکی و آرامش نیاز دارم... :)

 

 

به شما ربطی نداره که این عکس هیچ ربطی به پستم نداره! :دی صرفا چون دوستش داشتم و بهم حس خوبی میداد گذاشتم! :دی همینه که هست! :دی

کشنده ترین حس :|

عمیق ترین حس ها اون هایی هستند که گفتنی نیستند. اگر از نوع دوست داشتنی اش باشند میشند شیرین ترین حس ها، اگر از نوع تلخش باشند میشند کشنده ترین ها! 

 

تا حالا تجربه ی داشتن تفکری رو داشتید که حتی احتمال درست بودنش تا چیزی ورای عدم و نیستی عذابتون بده؟! تا دیروز شاید میگفتم همچین تجربه ای رو داشتم، ولی حالا اعتراف میکنم که تا خودِ امروز نفهمیده بودم این حس یعنی چی!! 

کاش تمام انسانیت داشته و نداشته ات رو جمع کنی و من رو از این فکر کشنده رها کنی...  

نمیدونم این حال و روزم چه ربطی به این آهنگ داره، ولی تو همین یه ساعت فهمیدم من قابلیت گریه کردن با هر آهنگی رو دارم!!! شاهدم همین اشک هام! 

  

No face no name no number - Modern Talking