ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

ثانیه های گمشده من

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست / آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟

به فیلیسیتی جونم! :)

مدت ها بود سردی ات رو میدیدم و می فهمیدم روز به روز داری ازم دورتر میشی. اوایل گذاشتم به حساب حال بد روحی ات. تا خود اون روز هم که خودت اومدی حرف زدی فکر نمیکردم تا این حد پیش رفته باشی. فکر نمیکردم تا این حد اشتباه کرده باشم. فکر نمیکردم تا این حد در حق دوستی مون بد کرده باشم :| 

من در برابر سکوت تو سکوت کردم به حساب حفظ حریمت. به حساب اینکه نمیخوای درباره اش حرفی بزنی، تو گذاشتی به حساب سردی من! 

برای خودم متاسفم. متاسفم که انقدر برخوردهام ضعیف بود و انقدر فشار روحی ام روی رفتارم تاثیر گذاشت که تو بخوای چنین فکرایی بکنی! که بخوای فکر کنی برام اهمیتی نداری، که دوستی مون برام بی ارزشه، چیزی که کذب محضه! 

اون روز تو حرف زدی و من آخراش گریه کردم! گریه کردم، مثل همین الان که چشمام خیسه. که باور نمیکنم انقدر دوست بدی بوده باشم. منی که انقدر ادعای کم نذاشتن تو دوستی هام رو داشتم، انقدر...! متاسفم دوستی رو که جزو عزیزترین کسانم تو دنیاست رو اینطور رنجونده ام. دوستی که برام از خواهر نزدیک تر بود. 

راست میگی، بهانه ی شروع دوستی مون یه اتفاق ساده بود. ولی من حاضر نمیشم دوستی مثل تو رو به یه بهانه ی ساده از دست بدم! که اگر بذارم هیچ وقت خودم رو بابتش نمی بخشم! :| 

دوست دارم و برام بی نهایت عزیزی، هرچند زودرنج تر از همیشه بودم این مدت و خودم میدونم تحملم برات عذابی بوده در نوع خودش، ولی رفتارهای تندم دلیل بی ارزش بودن دوستی مون نبوده، بذارشون به حساب حال بد روحی ام. 

این روز آخری هم که دیدمت، انقدر از خوبی و گذشتت شرمنده شدم که فقط امیدوارم بتونم خوبی ات رو یه روز جبران کنم. گذر تمام روزهای تلخ این یک سال رو مدیون محبتت و مهربونی ات هستم و مطمئن باش تا عمر دارم همونطور که تلخی این روزها از یادم نمیره، حضور همیشگی تو رو هم تو سخت ترین روزهام از یاد نمی برم. دنیا دنیا دوست دارم!

از هر در نامه!

1. احساس خستگی و کوفتگی در اقصی نقاط بدنم من جمله سر، گردن، کتف ها، دست ها، کمر، پاها و ... (!!) دارم! کلا یه حس سرزندگی و شادابی خاصیه! اگه بدونید!
2. یه خرواااااااار کار ریخته سرم و هر کسی که به نوعی (!) از کنارم رد میشه یکیش رو میندازم گردنش!! خلاصه حواستون باشه از کجا دارید رد میشید!!
3. باید یه متن در زمینه ی "چگونه انتخاب رشته کردید؟" (!!!!) بنویسم که متاسفانه و در کمال تاسف اصلا حسش نمیاد! بیشتر از اونم اصلا یادم نمیاد!! خیلی خوبه ها، نه؟!
4. باید n تا CD رو نگاه کنم و فیلم هاشون رو گزینشی تیکه تیکه کنم و سر هم کنم و ... ( این وسط یه کارایی صورت میگیره که من نمیدونم!!  ) و بعد آخرش یه CD بدم بیرون!!
5. قراره در چند روز آینده من با استفاده از یک عدد ماشین زمان (!) به طور همزمان در 2 الی 3 محل حضور بهم برسونم!! تو این مایه ها که هم تهران باشم، هم قم سر کلاس، هم قم تو سازمان! من می تونم، میدونم!
6. 2 تا هم گزارش جلسه، یکی 2 ساعت...
7. 2 روز هم که عروسی و ما یتعلق به!!
8. و این داستان ادامه دارد...! 

پ.ن. میدونم بیشتر شبیه لیست برنامه های هفتگی شد! همینه که هست! با این اعصابم و این همه کار نکنه توقع نوشتن چیز دیگه ای هم ازم هست؟!!
پ.ن. برای لپ تاپم دعا کنید، روزای آخرشه